نقد و بررسی اجمالی
پريد و دويد و کار کرد
خودش را، خانهاش را
خوشگل و آماده براي ديدن بهار کرد.
وقتي که خيلي خسته شد،
از کت و کول که افتاد،
کنار سفره لم داد.
چشمي به در،
نگاهي هم به شش تا سين و کشمش و کلوچه
گوش به صداي کوچه.
به اميد آمدنِ بابا بهار
نمایش ادامه مطلب
برچسب: بابا داستان کودک نوجوان

دیدگاهها0
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.